کلبه دل
فرهنگی مذهبی ورزشی
ماجرای فرمانده و دختر بی حجاب
یک بزرگواری فرمانده تیم ما بود ؛ جانباز بود و آزاده یه چشم نداشت یعنی دشمن از جا درش آورده بود. خلاصه داستان از اونجایی شروع میشه که این فرمانده ما به یک دختر خانوم بی حجاب با کمال آرامش و احترام میگه دخترم حجابت رو درست کن. خلاصه بسیجی برای برقراری حیا در جامعه حاضره چشماش دراره…
نظرات شما عزیزان:
|
آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
نويسندگان |
||||||
|